هدف از اين وبلاگ ايجاد انگيزه،صحيح زندگي كردن براي جوانان با اميد ها و آرزوهاي خود مي باشد.
++++++++++++++++++++
هر كجا زندگي باشد،اميد هم هست..
++++++++++++++++++++
ثروتمندی از ذهن شروع می شود..
++++++++++++++++++++
زشت ترين آدم با اخلاق خوبش زيباست..
++++++++++++++++++++
راستش را بگو اول به خودت بعد به دیگران..
   

شاعران » ایرج جنتی عطایی »جشن دلتنگی
شنبه ۳ دی ۱۳۹۰ ساعت 1:4 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

جشن دلتنگی

 شب آغاز هجرت تو
 شب از خود گذشتنم بود
 شب بی رحم رفتن تو
 شب از پا نشستنم بود
شب بی تو ، شب بی من
 شب دل مرده های تنها بود
 شب رفتن ، شب مردن
 شب دل کندن من از ما بود
 واسه جشن دلتنگی ما
 گل گریه ، سبد سبد بود
 با طلوع عشق من و تو
 هم زمین ، هم ستاره بد بود
از هجرت تو شکنجه دیدم
 کوچ تو اوج ریاضتم بود
 چه مؤمنانه از خود گذشتم
 کوچ من از من ، نهایتم بود
 به دادم برس ، به دادم برس
 تو ای ناجی تبار من
 به دادم برس ، به دادم برس
تو ای قلب سوگوار من
 سهم من جز شکستن من
 تو هجوم شب زمین نیست
 با پر و بال خاکی من
شوق پرواز آخرین نیست
 بی تو باید دوباره برگشت
 به شب بی پناهی
 سنگر وحشت من از من
 مرهم زخم پیر من کو ؟
 واسه پیدا شدن تو اینه
 جاده ی سبز گم شدن کو ؟
 بی تو باید دوباره گم شد
 تو غبار تباهی
 با من نیاز خاک زمین بود
 تو پل به فتح ستاره بستی
 اگر شکستم ، از تو شکستم
 اگر شکستی ، از خود شکستی
 به دادم برس ، به دادم برس
 تو ای ناجی تبار من
 به دادم برس ، به دادم برس
 تو ای قلب سوگوار من